جدول جو
جدول جو

معنی فرج یافتن - جستجوی لغت در جدول جو

فرج یافتن
(دَ نَ وَ دی دَ)
رهایی یافتن از هم و غم و گشایش یافتن:
فرج یافتم بعد از آن بندها
هنوزم به گوش است آن پندها.
سعدی.
اگر عاشقی خواهی آموختن
به مردن فرج یابی از سوختن.
سعدی.
راست گفتی که فرج یابی اگر صبر کنی
صبر نیک است کسی را که توانایی هست.
سعدی.
رجوع به فرج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فرا بافتن
تصویر فرا بافتن
تهمت و افترا زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از فرصت یافتن
تصویر فرصت یافتن
به دست آوردن وقت مناسب برای انجام کاری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ظفر یافتن
تصویر ظفر یافتن
پیروز شدن، دست یافتن به مراد، غلبه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(بَ چَ دَ)
صاحب خرد شدن. عاقل شدن. هوشیار شدن. دانا شدن
لغت نامه دهخدا
(عَ مَ کَدَ)
نضج گرفتن. رجوع به نضج گرفتن شود
لغت نامه دهخدا
(خِ قَ / قِ اَ تَ)
افتخار یافتن. به فخر و مباهات رسیدن. (از فرهنگ فارسی معین) :
مردم ز علم و فضل شرف یابد
نز سیم و زر و از خزطارونی.
ناصرخسرو.
اگر دانش بیلفنجی به فضل توشرف یابد
پدرت و مادر و فرزند وجد و خویش و خال و عم.
ناصرخسرو.
شرف یافته مشتری از حمل
گراییده از علم سوی عمل.
نظامی.
، دارای قدر و شرف گشتن. (در اصطلاح نجوم). رجوع به شرف در این معنی شود
لغت نامه دهخدا
(دِ خوَ / خُ دَ)
دچار فزع شدن. رجوع به فزع یافته شود
لغت نامه دهخدا
(خوَشْ / خُشْ وَ گَ تَ)
افلاج. اظفار. بلل. فلج. استیلاء. کامیاب شدن. مظفر شدن. غلبه کردن. دست یافتن:
دلشاد زی و کامروا باش و ظفر یاب
بر کام و هوای دل و بر دشمن غدار.
فرخی.
مال شد در جهان چو منهزمی
تا بر او یافت جود تو ظفری.
مسعودسعد
لغت نامه دهخدا
(خوَرْ / خُرْ سَ دَ)
طرف بستن. موفق شدن. سود بردن: چند بار آن مخاذیل نیرو کردند در حمله، اما هیچ طرفی نیافتند. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 39)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ دَ)
راه یافتن. نفوذ یافتن. پی بردن. رخنه کردن. (یادداشت مؤلف) :
از نام به نامدار ره یابد
چون عاقل تیزهش بود جویا.
ناصرخسرو.
کمی و فزونی درو ره نیابد
که بد ز اعتدال مصور مصور.
ناصرخسرو.
رجوع به راه یافتن در همه معانی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از فرا یافتن
تصویر فرا یافتن
یافتن، درک کردن فهمیدن دریافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرصت یافتن
تصویر فرصت یافتن
موقع مناسب برای اجرای کاری یافتن، دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرا بافتن
تصویر فرا بافتن
مصدر) دروغ بر بافتن افترا
فرهنگ لغت هوشیار
پیروز شدن فتح کردن، دست یافتن بر مسلط شدن بر. پیروز گشتن دست یافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
نفع یافتن سور بردن نتیجه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ره یافتن
تصویر ره یافتن
رخنه کردن، نفوذ یافتن، پی بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فرایافتن
تصویر فرایافتن
درک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرف یافتن
تصویر طرف یافتن
((طَ رْ. تَ))
طرف بستن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از سرد یافتن
تصویر سرد یافتن
((سَ. تَ))
سرد شدن، احساس سرما کردن
فرهنگ فارسی معین